قوله تعالى: قدْ نرى‏ تقلب وجْهک فی السماء الآیة...


این آیت از روى معنى مقدم است بر سیقول السفهاء من الناس که تا قبله با کعبه نگردانیدند ایشان نگفتند ما ولاهمْ عنْ قبْلتهم التی کانوا علیْها و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفى آن گه که در مکه بود پیش از هجرت نماز به کعبه کردى، پس چون هجرت کرد به مدینه رب العزة وى را فرمود تا نماز بصخره بیت المقدس کند، و آن را قبله گیرد تا جهودان را باسلام و تصدیق وى رغبت بیشتر افتد. و گفته‏اند که دو شب از ماه ربیع الاول شده بود که او را این نقل فرمودند، پس شانزده ماه بر آن بماند و مصطفى را صلى الله علیه و آله و سلم آرزو مى‏بود و مى‏خواست که قبله او با کعبه گردانند، دو معنى را: یک آنک کعبه قبله پدر وى ابراهیم بود، میخواست تا قبله وى همان باشد. دیگر آنک جهودان میگفتند محمد و یاران وى خود راه بقبله نمى‏بردند تا ما ایشان را بقبله خود راه ننمودیم ندانستند، پس چون جبرئیل ع حاضر شد مصطفى آن آرزو که در دل داشت با وى بگفت، جبرئیل گفت تو از من بر الله گرامى‏ترى و نواخت تو تمامتر است، از وى بخواه. مصطفى ع ادب کار فرمود بزبان نخواست، دانست که عالم الاسرار از مطلوب و مقصود وى آگاه است، و از خود گفته که «من شغله ذکرى عن مسئلتى اعطیته افضل ما اعطى السائلین»


و راه خلیل رفت، آن گه که جبرئیل او را گفت أ لک حاجة؟ فقال اما الیک فلا. فقال سل ربک، قال حسبى من سوالى علمه بحالى.


پس چون جبرئیل سوى آسمان شد مصطفى علیه السلام از پى وى بر آسمان مى‏نگرست، و منتظر مى‏بود تا خود جبرئیل بچه باز گردد و چه فرمان آرد، نه بس دراز شد که جبرئیل فرو آمد و این آیت آورد قدْ نرى‏ تقلب وجْهک فی السماء دیدم گشتن روى تو و پیچیدن دل تو و خواست و آرزوى تو بآسمان که قبله خویش کعبه مى‏خواستى، فلنولینک قبْلة ترْضاها بآن سو مى‏گردانیم ترا که مى‏خواهى و مى‏پسندى فول وجْهک شطْر الْمسْجد الْحرام روى گردان بسوى مسجد حرام آن مسجد با آزرم با شکوه بزرگ. و حیْث ما کنْتمْ فولوا وجوهکمْ شطْره این ناسخ فأیْنما تولوا فثم وجْه الله است.


مفسران گفتند آن نماز که تحویل قبله با کعبه در آن افتاد نماز پیشین بود روز دو شنبه پنجم ماه رجب هفتده ماه گذشته از مقدم رسول به مدینه، و پس از آن بدو ماه غزاء بدر بود و نصرت اهل اسلام بر کافران. و گفته‏اند که آن موضع که کعبه ور آنست پیش از عهد آدم قبلة فرشتگان بود، و از عهد نوح تا عهد ابراهیم علیهما السلام قبله‏ بود و بروى بنا نبود. و در خبرست که از آن موضع، از بالا تا عرش و از نشیب تا ثرى قبله خلق عالم است. و نیز اجماع است که اگر آن سنگ که بناء کعبه است مثلا برگیرند، قبله باطل نشود و اگر از آن سنگ جایى دیگر خانه سازند کعبه نگردد.


فصل


بدان که روى بقبله آوردن شرط درستى نماز است، و بگذاشتن قبله اندر نماز روا نیست مگر در دو حالت یکى در نماز شدت خوف، بهر جهت که روى کند روا بود چون استقبال قبله متعذر و ناممکن بود. دیگر مسافر در نماز تطوع، بآن جهت که راه وى بود روى کند روا بود، و بیرون ازین دو حالت روا نیست اندر هیچ نماز قبله بگذاشت. و شافعى را دو قول است: یکى اصابت عین قبله فرض است، یا اصابت جهت و اصابت جهت ظاهرترست و درست تر، که در آن مشقت و حرج نیست. و بناء دین حنیفى جز بر آسانى و فراخى نیست، و هو المشار الیه بقوله تعالى و ما جعل علیْکمْ فی الدین منْ حرج و یقول النبى «بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة».


چون این قاعده متمهد گشت ناچارست هر مسلمانى را که نماز کند شناختن دلائل قبله و راه بردن بآن، و دلائل آن یکى حدود مشارق و مغارب است، و چندانک لایق این موضع است بیان آن رفت.


دلیل دیگر معرفت قطب شمالى است در میان فرقدین وجدى، هر که خواهد تا قبله بداند این قطب پس گوش راست خود کند، و گفته‏اند بر کران گوش کند، چنانک فرقدین و جدى گرد گوش وى همى گردد. و این خصوص اهل مشرق راست. عراقین و حلوان و همدان و دینور و رى و قزوین و دیلم و طبرستان و گرگان و بلاد خراسان تا بنهر شاش. و اهل شام این قطب پس گوش چپ گذارند تا رویشان بقبله باشد.


دلیل سیم نسرین است نسر طائر بسوى جنوب، و نسر واقع بسوى شمال، چون هر دو برابر یکدیگر رسند در میان آسمان، نسر واقع بر دست راست کنى و نسر طائر بر دست چپ، رویت بقبله باشد. سفیان ثورى گفت «اذا تحلق النسران فبینهما قبلة» عبد الله مبارک گفت قبله اهل خراسان میان دو نسر است یعنى بوقت تحلق، و تحلق آن وقت باشد که ستارگان عقرب نزدیک باشند که فرو شوند.


دلیل چهارم عیوق است ستاره روشن، سوى راست مجره پیش از ثریا بر آید. از سوى شمال، چون آن را وقت بر آمدن پس قفاء خود کنى رویت بقبله باشد.


دلیل پنجم ستارگان عقرب اند چون فرو میشوند و زبانیان بر شمال قبله باشد و شوله بر جنوب و قلب برابر قبله فرو مى‏شود. و همچنین بمجره دلیل توان گرفت هر گه که شرطین و بطین مى‏برآیند، در آن وقت مجره برابر قبله باشد. و بمنازل قمر هم توان گرفت هر گه که منزلى از منازل قمر بمغرب فرو میشود از آن منزل هفت منزل بر و لا برشمرى هفتم آن منزل که فرو میشود برابر قبله بود. چنانک اگر شرطین بمغرب فرو شود ذراع بقبله بود، و این قاعده بر همه منازل راست میرود مگر در قلب عقرب که فرو شدن منازل عقرب بهم نزدیک بود، حساب آن بر هفت راست نیاید، لکن چون منازل عقرب فرو شود نعائم بقبله آید، چون نعائم فرو شود بعد از یک ساعت بلده بقبله آید، پس حساب بهفت باز آید چنانک گفتیم.


و این یک قسم است از اقسام علم نجوم که شناختن آن واجب است. و بر جمله بدانک علم نجوم بر چهار قسم است: یک قسم از آن واجب، و آن علم شناخت اوقات نماز است، و شناخت قبله بدلایل چنانک بیان کردیم. قسم دویم مستحب است، و آن شناخت جهات و طرق است رونده را در برو بحر و ذلک فى قوله تعالى و هو الذی جعل لکم النجوم لتهْتدوا بها فی ظلمات الْبر و الْبحْر. قسم سیم مکروه است، و آن علم طبایع است بکواکب و بروج. قسم چهارم حرام است، و آن علم احکام است بسیر کواکب.


و آنچه از آن بابست که آن را قیاس نیست، و آن علم زنادقه است، و الیه‏


اشار النبى «من اقتبس علما من النجوم اقتبس شعبة من السحر»


و قال ع: «ما انزل الله من السماء من برکة الا اصبح فریق من الناس بها کافرین ینزل الله الغیث فیقولون بکوکب کذا و کذا»


و قال صلى الله علیه و آله و سلم «هل تدرون ما ذا قال ربکم؟ قالوا الله و رسوله اعلم، قال اصبح من عبادى کافرا بى و مومن بالکواکب اصبح من عبادى مومن بى و کافر بالکواکب فاما من قال مطرنا بفضل الله و برحمته فذلک مومن بى و کافر بالکواکب، و اما من قال بنوء کذا و کذا، فذلک کافر بى و مومن بالکواکب».


قوله تعالى: و إن الذین أوتوا الْکتاب... الآیة... چون قبله با کعبه گردانیدند بر جهودان صعب آمد و طعنها کردند و گفتند محمد این از بر خویش مى‏نهد و خود مى‏سازد، یک بار به بیت المقدس نماز کند، و یک بار به کعبه. رب العالمین گفت و إن الذین أوتوا الْکتاب لیعْلمون أنه الْحق منْ ربهمْ نیک میدانند اینان که توریة دادند ایشان را، که این قبله گردانیدن حق است و راست، که در توریة خوانده‏اند و دانسته، آن گه ایشان را تهدید کرد گفت: و ما الله بغافل عما یعْملون الله غافل نیست از آنچه ایشان میکنند، همه میداند، و فردا بقیامت جزاء آن بتمامى بایشان رساند، جاى دیگر گفت: و لا تحْسبن الله غافلا عما یعْمل الظالمون‏


قال النبی صلى الله علیه و آله و سلم «عجبت من غافل و لیس بمغفول عنه»


و فى معناه انشد:


و لا تحسبن الله یغفل ساعة

و لا انما یخفى علیه یغیب‏


قوله تعالى و لئنْ أتیْت الذین أوتوا الْکتاب الآیة... فیه معنى الیمین، کانه قال و الله لئن اتیت. میگوید و الله که اگر باهل توریة و انجیل آرى هر معجزه و هر نشانى که خواهند جماعت ایشان بر قبله تو گرد نیایند و قبله خود فرو نگذارند، و نه نیز تو بقبله ایشان پى خواهى برد. پس از آن که این آیت آمد ایشان طمع ببریدند و نومید شند از بازگشت مصطفى بدین و قبله ایشان.


و ما بعْضهمْ بتابع قبْلة بعْض این جهودان و این ترسایان هر چند که در مخالفت تو یکى شدند اما در دین و در قبله خود مختلف‏اند: قبله جهودان بیت المقدس است جانب مغرب، و قبله ترسایان جانب مشرق، و نه جهود پى برد بقبله ترسا و نه ترسا بقبله جهود.


قوله تعالى و لئن اتبعْت أهْواءهمْ منْ بعْد ما جاءک من الْعلْم الاهواء جمع هوى، و هو ما مالت الیه النفس، فهوت نحوه، هر چند که این خطاب با پیغمبرست اما جمله امت را میخواند. چنانک جاى دیگر گفت یا أیها النبی إذا طلقْتم النساء.


میگوید و اگر تو پى برى ببایست و پسند ایشان منْ بعْد ما جاءک من الْعلْم از پس آنچه بتو آمد از دانش و نامه و پیغام إنک إذا لمن الظالمین تو آن گه از ستمکاران باشى بر خویشتن. آن گه خبر داد از مومنان اهل کتاب چون عبد الله سلام و اصحاب او و گفت: الذین آتیْناهم الْکتاب الآیة... اینان که توریة دادیم بایشان یعْرفونه کما یعْرفون أبْناءهمْ محمد را بپیغامبرى، و گردانیدن قبله براستى و کتاب که آورد از خداوند، بدرستى چنان مى‏شناسند که پسران خود را که زادند مى‏شناسند. و هیچ معرفت بالاى معرفت مادر و پدر بفرزندان نیست، خاصه معرفت مادر که تمامترست و بى گمان‏تر. و این معرفت افزونى دارد بر معرفت نفس خود، از بهر آنک مرد از ابتداء وجود فرزند خبر دارد و با معرفت بود، و از ابتداء وجود خود تا روزگارى که بر آید فرا دانش آید بى خبر بود، قال ابن عباس لما قدم النبى صلى الله علیه و آله و سلم المدینه، قال عمر لعبد الله بن سلام لقد انزل الله على نبى الذین آتیْناهم الْکتاب یعْرفونه کما یعْرفون أبْناءهمْ فکیف یا عبد الله هذا المعرفة؟ فقال عبد الله یا عمر، لقد عرفته فیکم حین رأیته کما اعرف ابنى اذا رأیته مع الصبیان یلعب و أنا اشد معرفة بمحمد منى بابنى. فقال عمر و کیف ذلک؟ فقال اشهد انه رسول حق من الله و قد نعته الله فى کتابنا، و لا ادرى ما تصنع النساء، فقال له عمر وفقک الله یا ابن سلام فقد اصبت و صدقت.


و إن فریقا منْهمْ و گروهى ازیشان یعنى دانشمندان و خوانندگان ایشان که بر جهودى ستیهندگان‏اند، و حق را مکابران و معاندان‏اند، لیکْتمون الْحق آنچه راست و درست از نعت و نبوت مصطفى علیه السلام پنهان میدارند. و از عامه ایشان مى‏پوشند، و همْ یعْلمون و خود میدانند، و در توریة میخوانند که اتباع دین محمد حق است، و اظهار نعت وى واجب.


قوله تعالى: الْحق منْ ربک الآیة.... اى ما اخبرتک من امر الدین و القبلة و عناد الیهود و امتناعهم عن الایمان بذلک هو الحق و الصدق. میگوید آنچه با تو گفتیم از کار دین و بیان قبله راست است و درست، حق اینجا بمعنى صدق است هذا قول حق اى صدق، و فعل حق اى صواب. و آنچه در خبر است که «العین حق و السحر حق‏ اى کائن موجود و کذلک‏ قوله ص «الجنة حق و النار حق و النبیون حق و الساعة حق» این همه بمعنى موجود است و «حق» نامى است از نامهاى خداوند عز و جل و ذلک فى قوله و یعْلمون أن الله هو الْحق الْمبین معنى حق در نام الله آنست که براستى خداست و بخدایى سزاست و بقدر خود بجاست.


ثم قال تعالى: فلا تکونن من الْممْترین اى من الشاکین الذین کذبوا بذلک و دانوا بخلافه، و هذا لیس بنهى عن الشک، اذ الشک لیس یحصل بقصد من الشاک لکنه حث على اکتساب المعارف المزیلة للشک کقوله تعالى إنی أعظک أنْ تکون من الْجاهلین.